طنز پردازی در ادبیات سنتی
چکیده طنز زمانی در اثر شاعر یا نویسنده به ظهور میرسد که در اندیشهی او بنمایههایی از تعهد و مسئولیتپذیری وجود داشته باشد . زیرا طنز واقعی به دور از نگرش نقادانه نسبت به امور، تحقق پیدا نمیکند و چنان که میدانیم نقد نیز خود جلوهای از تعهد است. در ادبیات متعهد و معناگرای معاصر، طنز اخلاقیتر است از این رو کمتر به هزل و هجو و فکاهی نزدیک میشود و به ندرت با آنها در میآمیزد. اینجا حوزهی دخالت طنزپرداز شامل مسائل فکری، اعتقادی و مذهبی، سیاسی ـ اجتماعی، اخلاقی، ادبی و حتی اقتصادی نیز میشود.
کلید واژهها: طنز، ادبی، اجتماعی، وارونهگویی، نظیرهسازی، مطبوعات.
مقدمه
طنز خروج از هنجار عادی کلام است. زیرا نویسنده در طنز، چیزی جز معنای عرفی کلام مّدنظر قرار میدهد. به عبارت دیگر طنز روایتی واقعگراست که شکل و لحن واقعگرایانه ندارد.گوینده در طنز برای گریز از واقعیت نامطلوب و رسیدن به واقعیت مطلوب، خود را به «کوچهی علیچپ» میزند. وگاه «نعل وارونه» میکند تا ازخود، نشان درستی برجای نگذارد.
طنزپردازی، بازی با کلمات نیست بلکه احیای کلمات در عالمی دیگر است. درطنز معنی راکد نیست وخیال، تحرک افزونتری دارد، از این رو طنزپردازی کار شاعران و نویسندگان موشکاف و نکتهسنج است و هر کلام طنز ناگزیر نکتهی بکر و لطیفی دربر دارد. باز به همین دلیل طنز از تب و تاب افزونتری برخوردار است و نشاط و سرزندگی بیشتری دارد.
بالاخره این که طنز چوبدستی شاعر و نویسندهی متعهد است که آن را به دست میگیرد تا رمهای را بیدار کند که خورده یا نخورده، خفتهاند. لذا ادبیات طنز از والاترین مصادیق هنر متعهد است زیرا در آن شاعر و نویسنده خود را فدای هنر خود میکند و هنرش را نیز دربست در خدمت جامعه و مردم قرار میدهد.
اگر چه اصطلاحاتی مانند هزل، فکاهی و طنز اغلب مترادف تلقی میشوند اما باید در نظر داشت که در فکاهی و هزل، هدف اصلی خوشمزگی و شوخی و خندهسازی است و اگر انتقادی هم باشد در درجه دوم اهمیت است، اما در طنز هدف اصلی انتقاد و اصلاح در جامعه و افراد آن است و شوخی یک ابزار و وسیله است. به عبارت دیگر طنزپرداز مانند طبیبی است که داروی تلخ انتقاد را در لفافهی نگارین ظرافت قرار میدهد و به شیرینی طیبت میآمیزد تا کام مخاطب را تلخ نسازد و در ضمن امراض اجتماعی، روحی و اخلاقی را برطرف کند. باری، رسالت طنزپرداز دفع آفات و امراض روحی و اجتماعی از طریق طنز است پس باید هم روانشناس باشد و هم جامعهشناس.»
(خندهسازان و خندهپردازان، 1382: 27)
بنابراین طنزپرداز واقعی یک منتقد و مبارز است و هدف او چیزی جز اصلاح و بازسازی نیست اما واضح است که در این بازسازی باید بناهای ناراست و کج و معوج ویران شود تا از نو بناهایی استوار و محکم بر پا شود. رسالت طنزپرداز نمایاندن این ناراستیها و کجیها و پدید آوردن باور جمعی و عزم عمومی در جهت اصلاح آنهاست.
توجه به طنز، با طرح مسائل سیاسی، اجتماعی، انتقادی در متون ادبی، رابطهی تنگاتنگی دارد و بنابراین هر شاعر و نویسندهای به میزانی که درد جامعه و مردم برای او ملموس بوده، به طنز توجه کرده است. از این رو منحنی طنز در ادبیات فارسی، در کل سیری صعودی طی کرده است؛ چنان که از آن جایگاه نداشتهی خود در سدههای نخستین پیدایش متون ادبی، به جایگاه بایستهای در سدهی حاضر رسیده است. چنان که میدانیم در ادبیات سنتی پیش از مشروطه شگرد طنزنویسی جلوه وجلال چشمگیری نداشت و به جز «عبید زاکانی» شاعر یا نویسندهی دیگری سراغ نداریم که بتوانیم وی را طنزپرداز تمام عیاری درشمار آوریم.روح فاضلانهی حاکم برادبیات سنتی، مانع از اقبال کلی اهل ادب به این شیوه بوده است، از این رو کار عبید، در شکستن این فضای کلیشهای و توجه جدی به طرز طنز نوعی انحراف از نُرم ادبیات آن دوره بود. با این حال در لابهلای آثار بزرگان ادب فارسی به رگههایی از طنز بر میخوریم که با وجود کمیت پایین، اغلب از کیفیت بالایی برخوردار است. در آثار کسانی چون سعدی، حافظ، اوحدی مراغهای، جامی و یغمای جندقی این رگهها نمایانتر است.
در فاصلهی میان افول و طلوع دو طنزپرداز بزرگ از قزوین، یعنی عبید زاکانی و دهخدا، هزلنویسان، خندهسازان و فکاهیپردازان متعددی ظهور کردهاند که کارشان بیشتر بر شوخی و لودگی و خوشمزگی استوار بود و به جهت عدم توجه به جنبهی انتقادی و اصلاحی یا کمرنگ بودن آن نمیتوان آثار آنها را طنز واقعی به حساب آورد بلکه بهتر است عنوان هزل یا فکاهی به اینگونه آثار اطلاق شود. برای مثال، «دیوان اطعمه»ی ابواسحاق شیرازی و «دیوان البسه»ی قاری یزدی که مجموعه نظیرههای تمسخرآمیزی از شعر شاعران بزرگ گذشتهاند، از این قماشند. از دیگر نمونههای هزل و فکاهی این دوره میتوان به «تحفهی طنز» سام میرزایصفوی، «عقاید النساء» آقاجمال خوانساری، «تذکرهی یخچالیه» مُذََّهِب اصفهانی، «لطایف الطوایف» فخرالدین علی صفی و «پریشان» قاآنی اشاره کرد.